شعر در مورد
آداب زندگی ,شعری در مورد آداب زندگی,شعر درباره ی اداب زندگی,شعر درباره
اداب زندگی,شعری درباره آداب زندگی,شعر درمورد اداب زندگی,شعری کوتاه در
مورد اداب زندگی,یک بیت شعر در مورد آداب زندگی,شعر کوتاه درمورد آداب
زندگی,شعری در باره ی اداب زندگی,شعر کوتاه درباره اداب زندگی,شعر درباره ی
آداب زندگی,شعری درباره ی آداب زندگی,یک شعر درباره ی اداب زندگی,یک بیت
شعر درباره ی آداب زندگی,شعر کوتاه درباره ی آداب زندگی,شعری کوتاه درباره ی
اداب زندگی,شعر درباره آداب زندگی,شعر در باره اداب زندگی,یک شعر درباره
اداب زندگی,شعر در مورد اداب زندگی,یک شعر درمورد اداب زندگی,شعر آداب
زندگی,شعر درباره اداب زندگی,شعر برای اداب زندگی,شعری درباره آداب زندگی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آداب زندگی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
مگوى انده خویش با دشمنان
که لا حول گویند شادى کنان
نشنیدى که صوفیى مىکوفت
زیر نعلین خویش میخى چند
آستینش گرفت سرهنگى
که بیا نعل بر ستورم بند
آن کس که به قرآن و خبر زو نرهى
آنست جوابش که جوابش ندهى
ای زندگی، تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم در تو، ازآنم همه تو
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
زندگی در بردگی شرمندگی است
معنی آزاد بودن زندگی است
بنده حق در جهان آزاده است
مست وی فارغ ز جام و باده است
یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است گلم
در سایه کوه باید از دشت گذشت
زندگی،
سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی،
خاطر دریایی یک قطره،
در آرامش رود
زندگی،
حس شکوفایی یک مزرعه،
در باور بذر
زندگی،
باور دریاست
در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی،
ترجمه روشن خاک است،
در آیینه عشق
زندگی،
فهم نفهمیدن هاست
زندگی،
پنجره ای باز،
به دنیای وجود تا که این پنجره باز است،
جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی،
رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی،
شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست،
که دریغش کردیم
زندگی
زمزمه پاک حیات ست،
میان دو سکوت زندگی،
خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما،
تنهایی ست
من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم.
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت
علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام
دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود
حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است
زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا
ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن
با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود
حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن ، فرصت شمار امروز را
منه دل بر سرای عمر ، سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می نمود
کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت
سعدی ، گر آسمان بشّکر پرورد ترا
چون می کُشد بزهر ، ندارد تفضلی
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی ِ دوستان خوشباش و خرّم
سعدی ، وفا نمی کند ایام سست مهر
این پنجروز عمر بیا تا وفا کنیم
عقلم بدزد لختی ، چند اختیار دانش ؟
هوشم ببر زمانی ، تا کی غم زمانه ؟
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
نصیب از عمر دنیا ، نقد وقتست
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
چو روزگار نسازد ، ستیزه نتوان برد
ضرورتست که با روزگار درسازی
تو مسافری و دنیا سرآب کاروانی
نه معولست پشتی که برین پناه داری
کام همه دنیا را بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید پرداخت بناکامی
می روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،
زندگی یعنی چه
مادرم سینی چایی در دست ،
گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من
زندگی من از روزی آغاز شد
که تو را دیدم
زندگی
چرخش یک قاصدک است
زندگی
یک رد پایی است
که بر جاده خاکی فرو افتادست
زندگی
بوی خوش نسترن است
زندگی
منظره است،
باران است
زندگی
برف سپیدی است
که بر روح تو بنشسته به شب
زندگی
جاده و راهی است
به آن سوی خیال
زندگی
تصویری است
که به آئینه دل می بینی
زندگی
رویایی است
که تو نادیده به آن می نگری
زندگی
یک نفس است
که تو با میل به جانت بکشی
شعر در مورد آداب زندگی
همه زان فیض زندگی یابد
ذوق آداب بندگی یابند
شعری در مورد آداب زندگی
طومار زندگی را طی می کند به یک شب
از شمع یاد گیرید آداب زندگانی
شعر درباره ی اداب زندگی
ترک آداب بود حاصل هنگامه می
می حرام است بر آن کس که به آداب خورد
شعر درباره اداب زندگی
خودی تا گشت مهجور خدائی
به فقر آموخت آداب گدائی
شعری درباره آداب زندگی
شیخان همه آداب خرامند ولیکن
زین قافلها یکدوقدم ریش گذشتست
شعر درمورد اداب زندگی
موی مژگان زهم نمی گذرد
پاس آداب شرط اهل حیاست
شعری کوتاه در مورد اداب زندگی
چون ز آداب سواری عاری اند
بهره خود، شرمساری میکنند
یک بیت شعر در مورد آداب زندگی
باصناف آداب گشتی مؤدب
بدانش مقدم شدی در محافل
شعر کوتاه درمورد آداب زندگی
لقب او سپهر آداب است
وین لقب صاحب جلیل نهاد
شعری در باره ی اداب زندگی
ادب عشق جمله بی ادبیست
امه العشق عشقهم آداب
شعر کوتاه درباره اداب زندگی
از این پرسیدی آداب بساطش
وزان ترتیب اسباب نشاطش
شعر درباره ی آداب زندگی
نشاید بهر آداب ندیمی
دگر بر جان و دل محنت نهادن
شعری درباره ی آداب زندگی
ضبط آداب وفا گر یک طپش رخصت دهد
چون پر طاوس در پروازگیرم دام را
یک شعر درباره ی اداب زندگی
بطبع قطره طپش آرمید و گوهر شد
چه فیض ها که ندارد طریقه آداب
یک بیت شعر درباره ی آداب زندگی
چون هوا گز آرمیدن جیب شبنم میدرد
می کند مجنون ما را نسبت آداب آب
شعر کوتاه درباره ی آداب زندگی
بسکه فرش است درین رهگذر آداب سلوک
طور افتادگی نقش قدم پیش و پس است
شعر کوتاه درباره ی آداب زندگی
چون در آئینه رنگش تماشا کرده ئی (بیدل)
گرش انسان کامل خوانی از آداب نزدیک است
شعری کوتاه درباره ی اداب زندگی
دست و پا از آستین ود امن آنسو میزنیم
مشرب دیوانگان زندانی آداب نیست
شعر درباره آداب زندگی
زندگی تمهید اسباب فناست
ما و من افسانه خواب فناست
شعر در باره اداب زندگی
تا ز تمکین نگذرند آداب دانان وفا
شمع محفل در سر آتش داشت زیر پا نداشت
یک شعر درباره اداب زندگی
ندیمی مرا زیبد از بهر آن را
که آداب آن نیک دانم تو دانی
شعر در مورد اداب زندگی
عرض تخصیص از فضولیهای آداب وفاست
چون نگه در دیده یا چون روح در اعضا بیا